من پیشنهادی دارم برای از نشان دادن چهره شرکت زیمنس.  ما باید پوستر هایی را که حقیقت را در مورد جنایتی که این شرکت در ایران مرتکب شده است و دارد میشود. نمونه آن دستگیری کسانی است که با رادیوهای خارجی صحبت میکنند. (مهناز آجودانی یک نمونه آن است) روش من کمی گران ولی بسیار بسیار موثر و کارگر است.  یک پوستر بسیار بزرگ با شعار بر علیه نوکیا به زبان کشوری که در آن زندگی میکنید و آن را به مجموعه ای از بادکنکها وصل کرده و به آسمان شهر میفرستید.  این کار را با دوستانتان انجام دهید تا خرج آن کمتر شود.  پوستر باید بسیار بسیار بزرگ باشد تا از ارتفاع زیاد قابل خواندن باشد.  اگر آن را به شکل مستطیل درست کنید و به ضلعی که به آن بادکنکها را وصل میکنید یک چوب سبک و محکم وصل کنید شکل مستطیل در تمام مسیر یک شکل خواهد ماند.  رنگ پوستر اگر سبز باشد و نوشته ها سفید، راحت تر خوانده خواهد شد.  در پایان پوستر با جمله ای کوتاه مردم را از خرید نوکیا بازدارید.  لطفا نظر بدهید و ایده من را بهتر کنید.  شاید اگر در روز مشخصی این کار را در تمام دنیا انجام بدیم تاثیر بیشتری داشته باشد.

نمونه ۱

نمونه ۲

به نظر من ما باید از قالب عکس در بیاییم و به صورت عکس متحرک ابراز عقیده کنیم.  وقتی روی اینترنت  فقط عکسای جوانان ما رو میبینید که در حال فریاد هستند، از فریادشون، از عقیدشون، از احساسشون هیچ نمیدونیم. برای همین من پیشنهاد میکنم که ما به شکلی احساسمون رو بر روی وبسایت youtube بگذاریم. برای اینکار احتیاج مبرم به یک ماسک دارید.  سبز باشه یا نه مهم نیست.  میتونید روی ماسک نوآوری کنید، چیزی بنویسید، شکلی بکشید، و یا رنگش کنید.  اما خواهش میکنم که از عکس شخصیتها استفاده نکنید.  یعنی از عکس مثلا خامنه ای به عنوان ماسک استفاده نکنید.  میتونید از عینک دودی و یا روسری هم استفاده کنید.

کار دیگه ای که لازمه اینه که کمی بلندتر صحبت کنید که صدایتان واصح شنیده شود.  وجود ماسک،  صدا رو خفه میکنه و امکان لب خوانی هم وجود نداره. اسم ویديو رو هم بگذارین  «چریک ایرانی» (به فارسی) و یا  «Iranian Cherik»  (به حروف لاتین).  و بعد در همون تیتر، تاریخ رو به میلادی بگذارید تا روزش معلوم بشه. میتونید گزارش از تجمعات بدید، یا احساس خودتونو بیان کنید و یا برداشتتون رو از وقایع اون روز بیان کنید. اما همگی لطفا در رابطه با جنبش سبز باشه . نظر شما چیه؟

برای اینکار میتوان از یک کیسه زباله و چند شمع تولد استفاده کرد. البته یکبار امتحان کنید که مطمئن بشید که کار میکنه. هر چه کیسه زباله بزرگتر، تعداد شمعهایی که لازم دارید بیشتر. من در زیر چند لینک رو از سایت youtube  میگذارم که همه بدونن که چه قدر ساختنش ساده است. ما نه تنها ندا رو بلکه بقیه رو که کشته و زخمی شدند رو فراموش نمیکنیم و  فداکاریشان را سپاسگزاریم.

ضمنا اگه به بادکنکی که قابلیت بالا رفتن رو داره (گازدار) دسترسی دارین، میتونین ۱۰ تا ۱۲ تاشو به یک پارچه یا مقوا که حامل شعارهای اعتراض آمیز ولی مسالمت جویانه است وصل کنین و در روز بفرستید هوا. اما چند چیز رو فراموش نکنید.

۱. شعار باید خیلی بزرگ باشه تا از فاصله ۵۰ متری در هوا قابل رویت باشه. بنا بر این از کاغذ نازک مثل کاغذ کادو و یا کاغذ کاردستی استفاده کنید

۲. جمله طویل ننویسید. باید سریع خوانده بشه و خیلی خوش خط باشه. مردم نمیتونن ۲۰ دقیقه به هوا نگاه کنن ببینن چی نوشتین

۳. اگر روی یک کاغذ مستطیلی نوشتین، به ضلعی که بادکنکها رو وصل میکنید، یک چوب حصیری خیلی سبک وصل کنید که کاغذ تا نخوره و در تمام طول پرواز سطح نوشته شده قابل رویت باشه.

۴. روی هر دو طرف کاغذ بنویسید تا همه بتونن بخونن.

۵. از رنگ مشکی یا قرمز استفاده کنین و از رنگ زرد و نارنجی پرهیز کنید.

۶. خلاقیت از خودتون نشون بدین. اما ساده باشه. هرچی ساده تر، بهتر

یکی از مسِولین روزنامه کیهان (نام فامیلی اش قنبر نادری بود و انگلیسی را تقریبا بدون لهجه حرف میزد) در مصاحبه ای که من از رادیو NPR (همان رادیویی که رکسانا صابری با ایشان همکاری میکرد) گفت: تیراندازان  وابستگان مجاهدین خلق میباشند و از اردوگاه اشرف خط میگیرند.  او همچنین گفت: جمهوری اسلامی هرگز اشتباه احمقانه گشودن آتش بر روی مردم خود را نمیکند.  در واقع به گفته آقای نادری مجاهدین خلق هستند که تمام تهران را تبدیل به پادگان کرده اند و از دست ارتش و نیروی انتظامی و سپاه هم هیچ کاری بر نمیاید. (زرشک)

جوانان، فردا روزیست که باید به بازار تهران  برویم.  باید با احترام و ادب با بازاریان به صحبت بنشینیم و آنان را متقاعد کنیم که دست به اعتصاب بزنند.  به آنان بگوییم که این ظلم برای آنان هم خوب نیست همانگونه که برای جوانان خوب نیست.  ما باید این دولت را به زانو در بیاوریم.  ما میتوانیم.

من به بازار خواهم رفت.

درست است که ما سال ۵۷ انقلاب کردیم، ولی از همان روزهای اول، خمینی دستش را به خون مردم این سرزمین آلوده کرد.  او باید محاکمه شود.

درست است که رفسنجانی در رستاخیز کنونی دست دارد، ولی یادمان نرود که او دانشجویان ۱۸ تیر را اوباش نامید.

و اما خامنه ای که کسی نیست جز ضحاک مار دوش.  او را باید به زنجیر کشید.

میرحسین و کروبی را میبخشم زیرا در کنار مردم مانده اند.  امید است هیچکدام قدمی به عقب نروند.

 تعداد مسلمونایی که من در عمرم دیدم که نسبت به بهاییها نظر مثبتی دارن از انگشتای دو دستم کمترن.  ممکنه فکر کنین که من اغراق میکنم ولی نه، باور کنین که نه، من عین واقعیت را میگم.  به عنوان یک بهایی، چشم و گوشم نسبت به نگاهها و کنایه های دیگران خیلی حساسه.  این دیدگاههای متعصبانه در میان مسلمانانی وجود داره که نه میدونن که بهاییان چه افکار و دیدگایی دارند و نه دلیل قانع کننده ای برای مخالفت خود دارند.

یکی از دوستام به شوخی میگفت که گلشیفته فراهانی باید اعدام بشه (چون مادرش بهایی است)، اما کنایه تلخی که توی این جمله اون بود غیر قابل انکاره.

من یادمه که در دوران دبیرستان از معلم دینی خودم چندین بار کتک خوردم .  اما در دوره سربازی همه هم خدمتیهام از وقتی که فهمیدن که من بهایی هستم سعی میکردن با من دوست بشن و از رفتار اداره عقیدتی سیاسی با من ناراحت میشدن. 

حالا رهبران بهاییان را گرفتن و گلستان جاویدهای ما را تخریب میکنن، و کتابهای ما را میبرند و…

در قدم اول  تعدادی از ایرانیان فرهیخته طی نامه ای رفتار خود را مورد زیر سوال برده و اظهار شرمگینی کرده اند.  این نشاندهنده تغییری در جامعه مسلمان ایران میباشد که ما را بسیار خوشحال میکرد.  امیدوارم که ما از تمام ادیان، افکار، نژادها، ملیتها، قومیتها پا را فراتر بگذاریم و به قولی «ترک تمامی تعصبات» کنیم.

آقای اوباما آمد و پس فردا رییس جمهور مهمترین کشور جهان خواهد شد.  دو تا از همکارای من دارن سیزده ساعت سفر با اتوبوس را تحمل میکنن که در این روز تاریخی در شهر واشنگتن باشن و به کشور خودشون افتخار کنن. برادرمم داره همین کارو میکنه و میگه که نمیخواد تمام عمرش از اینکه در این روز تاریخی در واشنگتن نبوده پشیمون باشه.  باید اینو بگم که بیشتر کسانی که به این شهر میرن اصلا نمیتونن به سکوی قسم خوری نزدیک بشن.  از طرف دیگه تمام هتلها هم که پر شدن.   من به عنوان یک ایرانی آمریکایی تبار به ملیتم افتخار میکنم.  (به همون اندازه که به ایرانی بودنم افتخار میکنم).  کور شه چشم اون نژادپرستایی که از سیاهپوستها بدشون میاد، هولوکاست رو بی اهمیت جلوه میدن یا نفی میکنن، بهاییها رو پست و اجنبی میشمارن، عربها رو بخاطر حمله به ایران آدم حساب نمیکنن، افغانیها رو دزد و قاتل به حساب میارن و به هر شکلی خودشونو بهتر از ملل و ممالک دیگه میدونن.  حقیقبت اینه که ما ایرانیها خیلی زیادی خودمون رو تحویل میگیریم.  

افغانیها به خاطر وجود فقر دست به خیلی کارای ناشایست میزدن  و ما الان همون کارو داریم در ایران میکنیم.  دزدی میکنیم، قتل انجام میدیم، فحشا داریم، و اونوقت به خودمون اجازه میدیم که از افاغنه و اعراب بد بگیم.  بهاییها رو بدون اینکه بدونیم کین و حرف حسابشون  چیه اجنبی، فراماسونر، جاسوس، نجس، بی عفت، و هزار چیز دیگه میدونیم.   ما در هیچ چیز متعادل نیستیم.  به قول هادی خرسندی:

ایرانیم و مظهر افراطم و تفریط

کُشتی بلدم، بیخبر از آکروباتم

 

 

حدود هفت یا هشت ماه پیش، جناب آقای نوری زاده سلسله مصاحبه هایی را با عبدالمالک ریگی انجام داد که در نوع خودش قابل تحصین بود، چون ما شنوندگان و بینندگان برنامه های ایشان را تا حدودی با خود او آشنا کرد و ما از دیدگاه هایش بیشتر آگاه شدیم.  ما با جوانی بیست و اندی ساله آشنا شدیم که به گفته خودش بسیار تحت آزار و اذیت سیستم حکومتی قرار گرفته و عقب نگهداشته شدن قوم و نژاد او تبدیل به عقده حقارتی شده که نتیجه آن خشمی است که از حالت بالقوه به بالفعل در آمده است.  از آقای نوریزاده باید تشکر کرد که ما را با توجیه شخص ریگی در مورد علل و عوامل انفجار اتوبوس سپاه آگاه کرد اما انتقادی نیز بر او وارد است که تا حدودی خود ایشان و قصد و غرض ایشان را زیر سوال میبرد.

  در طول مصاحبه ها،  ریگی توجیهاتی واهی برای کشتن انسانها ارائه میداد که سر من و دوستانم را به درد میآورد که چگونه کسی میتواند انسانهایی را به خاطر عضویت در سپاه به قتل برساند.  اما، عجیبتر از آن اینکه در پایان هر مصاحبه تلفنی، آقای نوریزاده از شهامت، دلیری، پختگی فکری، و آرمانهای والای او در برخورد با این نظام تعریف میکرد و بر او آفرین میفرستاد.  ایشان با این عمل خود، خواسته یا ناخواسته، به کار ایشان مهر قبولی زد.  حتی اگر به صحبتهای ایشان از دیدگاه یک مفصر خبری هم نگاه کنیم، باز هم نمیتوان توجیهی قانع کننده برای این صحبتهای آقای نوری زاده پیدا کرد.  حال که ریگی و جمهوری اسلامی، هر دو، قتل گروگانها را تایید کرده اند، دیدگاه آقای نوریزاده بیشتر زیر سوال میرود اگرچه دلیل بر تایید کامل و رضایت ایشان نمیباشد.

در طول سی سال گذشته، اکثریت غریب به اتفاق ما ایرانیان انرژی خودمان را متمرکز کرده ایم روی گذشته و حال. البته این مسئله بسیار مهمه.  سقراط در جایی گفت «گذشته درس آیندگانه».  ما ایرانیان به خصوص خیلی حافظه تاریخیمون ضعیفه.  اما من میخوام بگم که ما کمتر به آینده فکر میکنیم.  یادمون نره که با آمدن احمدی نژاد، با رونق گرفتن وبلاگ نویسی، با افزایش ارتباطات، با رکود اقتصادی، و … این رژیم و به طور کلی هر رژیم توتالیتر (totalitarian) رفتنی است.  

ما الان بایدقسمتی از توجّهمون رو به آنچه پس از رفتن این رژیم بر سرمان خواهد آمد متمرکز کنیم.  ما نیاز مبرم و مفرط به دانش آموختگانی که در آنسوی مرزهای ایران در پیشرفته ترین سیستمهای آموزشی جهان دوره های مربوطه را گذرانده اند داریم تا به ایران باز گشته، و به یاری همکاران خود در ایران بشتابند.  

ما نیاز به تمامی مهارتها در تمام زمینه ها خواهیم داشت:

متخصصین بهداشت عمومی (public health) که به مسئله بغرنج بهداشت در ایران رسیدگی کنند.  از مشکل اعنیاد،تا بیماری ایدز، تا کارگران جنسی،تا کودکان خیابان، تا بیماریهای سهل العلاج که سالهای متمادی مورد توجه قرار نگرفتند.

روانشناسان و مددکاران که به مشکلات پیچیدهء ذهنی که نتیجه سیاستهای غلط یک انقلاب بوده رسیدگی کنند.  مردمی که در کوچه و خیابان شاهد شلاق زدنها، اعدامها، تذکرهای امر به معروف و نهی از منکر، خرافه پروریها، چاه پرستیها،و مرگ بر گفتنها،  نیاز به باز نویسی آنچه حاصل این مغز شویی ممتد بوده دارند.  

خبر نگاران که رازهای نهفته در این سیستم مافیایی را از زیر خروارها دروغگویی و پنهانکاری در آورند، و مژده روزهای نو را به مردم و نسلهای جدید بدهند.  

البته این فهرست بسیار طولانی است. 

از حالا باید برنامه ریزی کرد.  بسیاری از ما از اینکه راحتی زندگی در غرب را کنار بگذاریم ترس وجودمان را بر میدارد……